زرگر نام روستای کوچکی است بر سر راه تهران به قزوین. همانجا که روی یک تابلوی رنگپریده آبی نامش را نوشتهاند.
زبان مادری اهالی روستای زرگر زبانی که به آن میگویند «رومانو». همین زبان است که نام روستا را بر سر زبانها انداخته. غریبههایی که از جاده میگذرند راهشان را کج میکنند تا در کوچهپسکوچههای روستا قصه آن را بشنوند. زیرا اهالی این روستا تنها کسانی در سراسر ایران هستند که به زبان مزبور حرف می زنند.
ساکنان روستای زرگر خودشان هم نمیدانند که دقیقا از کجا و چه وقت در این نقطه از ایران ساکن شدند. از روم آمدهاند یا
از هند یا اینکه زمانی جزو رومانهاي ترکیه بودهاند و حالا سر از نقطهای در چند کیلومتری آبیک درآوردهاند. آنچه همه ساكنان روستا درباره آن اشتراک دارند، یک نکته است و آن اینکه اجدادشان هر که بودهاند در یک مقطع تاریخی و به دلایلی که تقریبا برای هیچکس روشن نیست، در روزگاری دور از نقطهای در شمال و شاید هم از نقطهای از جنوب وارد ایران شدند و ماندهاند و حالا میراثشان همین زبان رومانو است.
اینکه ساکنان روستای زرگر از کجا آمدهاند بیش از آنکه روایتهای مستند و قطعی داشته باشد، آمیخته به قصهها و شاید افسانههایی شده که شماری از پژوهشگران و افراد مطلع روستا که درباره پیشینه تاریخی روستای زرگر مطالعاتی داشتهاند، همه آنها را رد میکنند.
بعضی از این روایتها سابقه رومانوها در ایران را تا چندهزارسال پیش عقب میبرد و نیاکان آنها را رومیهایی که زمانی در جنگها به ایران آمده و ماندگار شدهاند، معرفی میکند و ...
همایون زرگر، پژوهشگر و از چهرههای فعال فرهنگی همین روستا سالهاست درباره زبان رومانو تحقیق میکند. او میگوید که بخش عمدهای از آنچه درباره تاریخ روستای زرگر و زبان رومانو در رسانهها منتشر شده، واقعیت تاریخی ندارد.
شواهدی هست که نشان میدهد گروهی ديگري از رومانها در دوران صفویه دوباره وارد ایران و در ناحیه کنونی روستای زرگر ساکن شده و از همین جا به چند نقطه در ایران مهاجرت کردهاند: «مركز اصلي اقامت رومانها در ايران همين روستاي زرگر بوده و تعدادي از آنها بعدها به مناطق ديگري در كشور مهاجرت كردهاند. در اردبیل ٣ ده هست که تعدادی از رومانو زبانها آنجا ساکن شده بودند، البته طبق آخرين اطلاعاتي كه دارم ساکنان این دهها درحالحاضر به کلی زبان رومانو را فراموش کردهاند و ترکی صحبت میکنند.» بخش ديگري از رومانو زبانهاي ساكن ايران در روستای قشلاق زرگرها در شهریار ساكناند اما مستنداتي هست كه گروهي از آنها هم به استان فارس و منطقهاي در خوزستان مهاجرت كرده بودند: «در سال ٧٠ در سفری به فارس پیرزنی را دیدم که بهطور پراکنده در صحبتهایش از کلمات زبان رومانو استفاده میکرد و آنجا بود که متوجه شدم در میان گروهی از عشایر هنوز این زبان رایج است اما چون آن گروه در كوچ بودند نتوانستم آنها را پيدا كنم.» اينها را همایون زرگر میگوید.
او در مطالعاتی که روی زبان رومانو داشته، یافتههایی به دست آورده که نشان ميدهد این زبان در مقطعي تحتتأثیر زبان ترکی رایج در میان ترکهای شاهسون قرار داشته و به همين دليل تعدادی از کلمات شاهسون وارد زبان رومانو شده است. همين شواهد در كنار ديگر مستنداتي، شاهدي است دال بر اين موضوع كه رومانهايي كه اكنون در منطقه آبيك قزوين زندگي ميكنند، درواقع بازماندگاني از همان گروهي هستند كه در دوران صفويه وارد ايران شدهاند. در دايرهالمعارف شهرستان شهريار، احمد فرجي در مقالهاي به اين موضوع اشاره كرده كه «زرگرها با استقرار در رومشرقی که ترکیه کنونی است، بهعنوان نیروی قزلباش به ایران پیوستند. بعضیها بر این باورند که زرگرها ۶۰۰سال پیش، از سمت آناتولی به دلیل ییلاق و قشلاق به ایران آمدند و در دوره صفویه در این مناطق مستقر شدند و تاکنون توانستهاند زبان زرگری را که به نوعی رومی نامیده میشود، حفظ کنند.»
روستاي زرگر در قزوين و همچنين روستاي قشلاقبالا در شهريار تنها نقاطي در ايران هستند كه زبان رومانو در زندگي روزمره مردم آنها هنوز جاري است و با كمترين تغييرات باقي مانده است.
آنطور كه همايون زرگر، پژوهشگر و متخصص در زمينه زبان زرگري ميگويد، اين زبان در دهههاي گذشته به دليل آميختهشدن با زبان فارسي و به ويژه زبان تركي تغييراتي كرده و بخشي از كلمات اصيل آن فراموش يا از دايره واژگاني اين زبان حذف شدهاند: «رومانو زبانها در منطقهاي مثل اردبيل يا همين منطقه قزوين چون در محاصره زبانهاي ديگر ازجمله تركزبانها بودهاند، زبانشان تحت تاثير قرار گرفته است. در زبان رومانويي كه الان رايج است، كلمات تركي زياد است، البته من تلاش كردهام با جمعآوري كلمات و افعال اصيل مانع از فراموششدن آنها شوم اما بههرحال اين زبان هم تحتتاثير شرايط جديد و به ويژه تلويزيون درحال تغيير است و بايد براي آن كاري كرد.» زبان رومانو در روستاي زرگر اگرچه بين مردم همچنان جاري است و خيلي از زرگريها تلاش ميكنند تا اين زبان را از كودكي به بچههايشان بياموزند اما كم نيستند بچههاي نسل جديدتر كه به اين زبان صحبت نميكنند. بسياري از خانوادهها در روستاي زرگر با بچههايشان به زبان رومانو حرف نميزنند. اين فاصله گرفتن از زبان مادري و جايگزيني تدريجي زبان فارسي در خانههاي روستاي زرگر درباره بچههاي دهههاي ٧٠ و ٨٠ جديتر هم هست. از سوي ديگر، ازدواج با افرادي كه بومي روستا نيستند و همچنين مهاجرتها هم تاثیرگذار بوده است؛ بماند كه در اين ميان و در نابودي زبانهاي محلي، تلویزیون هم نقش تعيينكنندهاي دارد. در عين حال به اعتقاد محليها بخشي از تغييرات زبان رومانو تحت تاثير افرادی است که از شهرهای دیگر به روستا میآیند. آنها مدتي پس از سكونت در اين روستا، زبان رومانو را یاد میگیرند اما چون نميتوانند با ادبيات اصيل آن را صحبت کنند، خودشان در آن تغییراتی میدهند.
در ميان زرگريها البته خانوادهها و افرادي هم هستند كه نگران فراموششدن اين زبان محلياند و با بچههايشان از همان وقتي كه به دنيا ميآيند، به زبان رومانو صحبت ميكنند، با اين اميد كه اين زبان كه زبان كاملي هست و دستور زبان خاص خود را دارد، باقي بماند.
بهگفته همايون زرگر، زبان رومانويي كه در ايران تلفظ ميشود، با زباني كه در ميان رومانوهاي پراكنده در جهان تلفظ ميشود، تفاوتهايي دارد. درواقع اين زبان در هر منطقهاي به نوعي تحتتاثير زبانهاي رايج در آن منطقه قرار گرفته است.
بهگفته او بيشتر رومانها در منطقهاي در اسپانيا ساكناند و ساير آنها در كشورهاي مختلف پراكنده هستند. نكته جالب درباره رومانو زبانها اين است كه آنها در جستوجوي افراد همزبان خود هستند. چندسال پیش بود كه بعضي از جوانان روستاي زرگر پيامي را به زبان رومانو در اينترنت منتشر كردند و گفتند ما در اين نقطه از ايران به اين زبان صحبت ميكنيم و از افرادي كه اين زبان را ميفهمند خواستند تا با آنها تماس بگيرند. بعد از انتشار اين پيام بود كه سه نفر رومان يك کانادایی، يك انگلیسی و يك فرانسوی به ایران آمدند. گفتند كه سالها پيش يكبار در سفري به ايران آمده بودند تا بازمانده رومانها را پيدا كنند و به دنبال آنها تا فارس و خوزستان رفته بودند اما مقر اصلي رومانها يعني همين روستاي زرگر را پيدا نكرده بودند. رومانوهای اروپایی متعجب بودند از اینكه چرا رومانوهای ایران مثل 18 هزار همزبان شناخته شده خود در اروپا، تشكیلات ندارند و در نشست سالانه آنها در تركیه حضور ندارند و آواره و بیسروسامانند.
بدیهی است نزدیکترین کشور با جمعیت قابل توجه رومانو به ایران، کشور ترکیه است. رومانوهای ترکیه که در این کشور رومان یا چینگنه نیز نامیده می شوند اغلب در غرب ترکیه ساکنند. درواقع رومانوها یا رومانها قومی کوچرو آنهم بصورت گروههای کوچک و حتی تک تک بوده اند. در شمالغرب ایران نیز اصطلاح ترکی قره چی برای افرادی با این مشخصه ها بکار برده میشود هرچند امروزه نمی توان از مصادیق آن سخنی بمیان آورد اما احتمالاً در گذشته در مناطقی در آذربایجان تردد می کرده اند. شاید هم یک گروه از همینها در روستای کنونی سکونت اختیار کرده و یکجانشین شده اند. باید توجه داشت که روستای کنونی رومانونشین زرگر در انتهای جغرافیای بهم پیوسته ترکنشین ایران واقع شده و همانگونه که پژهشگران خود روستا نیز اظهار می دارند پیشتر در نقاطی از استان اردبیل نیز رومانوزبانهایی وجود داشته اند.
رومانو زبانهاي پراكنده در جهان اگرچه هر كدام در كشوري ساكناند اما پرچمي با نماد يك چرخ براي تعريف هويت خودشان دارند. «مجتبي مطهري» از جوانان روستاي زرگر كه با تعدادي از آنها در خارج از ايران در ارتباط است، به اين نكته اشاره ميكند كه گروهي از رومانهاي ساكن كشورهاي اروپايي، تلاشهايي براي ثبت زبان رومانو در يونسكو آغاز كردهاند. آنها ميخواهند اين زبان را بهعنوان شاخهاي از زبانهاي هند و اروپايي در فهرست آثار جهاني يونسكو ثبت كنند. كمترين نتيجه ثبت اين زبان در فهرست ميراث موردحمايت يونسكو اين است كه شايد رومانها بتوانند توجه جهاني را براي حفظ اين زبان جلب كرده و حمايتهايي براي صيانت و پيشگيري از نابودي از آن دريافت كنند.
آنها ساكنان يك روستاي كوچكند با ٢٠٠خانوار و يكهزار نفر جمعيت. روستاي زرگرها، پشت خط آهني كه قطارها بيتوقف از آن ميگذرند، نقطه آرامشي است و نسيمي پيوسته در كوچههاي آن ميوزد. روستايي ١٤كيلومتري با خانههايي كه اگرچه در صورت و سيما سادهاند و تجملات اضافي ندارند اما پشت درهاي آهني و ديوارهاي بلندشان، نماي خانهباغهاي بزرگي پيداست و زير درختهايش تابهاي دستساز بستهاند و حياط خانهها، پر است از سايه درختان پير، از سايه درختان ميوه، درختان آلبالو كه خاطره يك روز تابستاني را برايت كامل ميكنند. هم ایرانیاند هم اروپایی، علاوه بر زبان مادریشان فارسی و تركی نیز می دانند؛ قدشان بلند است و مهربانیشان همچون محبت مردم ایل به مهمانها. مسلمان شیعهاند، كارشان دامداری و كشاورزی؛ به سبك همه روستاییان، مرغ و خروس و غاز هم نگه میدارند؛ بعضی زنها كه هنرمندتر از دیگرانند نیز خودشان نان میپزند و در مشك، دوغ و كره میگیرند و پنیر و ماست میبندند.
رومانوها حتی آنها كه تشكیلات منظمی دارند، آوارهاند. این مردم معلوم نیست كه از چه سرزمینی آمدهاند و چه اتفاقی افتاد كه در جهان پراكنده شدند. «سرهنگ» از بقیه مردم آبادی به تاریخچه رومانوها مسلطتر است. او خودش در زمان جنگ ایران و عراق، چند بیسیمچی زرگر داشت كه پیامهای بسیار مهم را به آنها میسپرد تا عراقیها از آن سردرنیاورند؛ كه سر هم در نمیآوردند و عاقبت نیز نفهمیدند كه این زبان چه زبانی است. سرهنگ میگوید هیچكس غیر از زرگرها از زبان رومانو سردر نمیآورد و هیچكس مطمئن نیست این مردم از چه آب و خاكی ریشه گرفتهاند؛ اما روایتی هست كه میگوید رومانوها طایفهای هستند كه قرنها پیش از مرزهای شمال ایران وارد شدهاند و چون زندگی عشایری داشتهاند در بخشهای مختلف ایران پخش شدهاند و بتدریج یكجانشین شدهاند و كشاورزی و دامداری را پیشه خود كردهاند.
برای همین زرگرها همیشه دو به شك زندگی میكنند؛ آنها گاه خودشان را مردمانی از كشور رومانی میدانند و گاه از یونان و گاه زبان رومانو را ملاك قرار میدهند تا بگویند ریشه در كشور ایتالیا دارند. رومانهای ترکیه نیز معتقد به این هستند که ریشه در شبه جزیره بالکان دارند.
اگر مهمان عزیز كرده باشی، زرگرها در بدو ورود برایت «آیرانه سی» میآورند. آیرانه سی یعنی دوغ آن هم دوغی خنكشده با تكههای یخ كه یك قاشق غذاخوری پُر رویش كره است و هر مهمانی نصیبش نمیشود.
وقتی زرگرها به زبان رومانو با هم حرف میزنند فردی كه شنونده است، حتی كلمات را هم تشخیص نمیدهد چه رسد به معنیشان؛ اما اینها كه مردمی با محبت مردمان ایلاند سرعت حرفزدنشان را كم میكنند و شمرده شمرده كلمات را ادا میكنند تا غیر رومانوها هم چیزی بفهمند. «قمیل» همان «كمل» انگلیسیها و شتر ما فارسی زبانهاست كه زرگرها «ك» آن را «ق» تلفظ میكنند. «فاملا» هم همان «فمیلی» انگلیسی زبانهاست كه ما به آن خانواده میگوییم. «پپری» و «سمنتی» هم میشود ادویه و فلفل و سیمان كه دیكته و تلفظش شباهت زیادی به كلمات انگلیسی دارد.
مضراب بر تارهای «چوگور» زخم میزند و «عاشق كتاب» (آشیق کتاب)، داستان «كَرَم و اصلی» را میخواند. «كَرَم» ترک، عاشق «اصلی» ارمنی است، اما پدر اصلی به وصلت با مسلمان رضایت نمیدهد. اما كَرم و اصلی، واله و شیدایند پس راهی نیست جز اینكه سوزانده شوند. حاكم شهر اینها ولی مسلمان است پس دلش با سوزاندن عشاق نیست برای همین دو مجسمه به شكل عاشق و معشوق درست میكنند و مقابل چشم همه مردم شهر، آن دو را میسوزانند، در حالی كه كَرم و اصلی با هم در شهری دیگر پیمان زناشویی میبندند.
عاشق كتاب، زخمههای مضراب بر چوگور را شدیدتر میكند و با تحریرهای تُركیاش، سوز شیرین داستان را در فضا میپاشد؛ اتاق از نغمههای عاشقانه پُر است. «مش كتاب» كلاه پوستیاش را میخواهد تا عاشقانهای دیگر بخواند؛ «قریب و شاه صنم».
قریب در خواب، دو انگشتش را بالا میگیرد و از لای آن دختری در تفلیس را میبیند كه پری صورت است، شاه صنم نیز در تفلیس خواب میبیند كه در لای دو انگشتش پسری نمایان است، پری وش در شهر تبریز؛ هر دو در یك زمان. قریب از خواب میپرد و همان صبح عزم تفلیس میكند و شاه صنم از دمادم صبح، پای دروازه شهر به انتظار قریب مینشیند. عاشق كتاب، به اینجا كه میرسد مدهوش است؛ تارهای چوگور، از زخمههای او جنون گرفتهاند و روستاییان جمع شده اطرافش از حظ شنیدن داستان، سرمیجنبانند. او تنها نوازنده چوگور در بین زرگرهاست كه حرفهاش عاشقیخوانی است، البته اگر یلدای هفت ساله و چند جوانی را كه برای تفریح، چوگور مینوازند را جدا كنیم.
رواج همین داستانهای عاشقی یا آشیقی که جزو فرهنگ آذربایجانی بشمار می روند از ارتباط فرهنگی بسیار نزدیک رومانها با ترکان حکایت دارند.
وقتی مراسم عروسی در روستا به پاست، بازار عاشق كتاب، داغ است. زرگرها با اینكه آداب ازدواج و زندگی و لباس پوشیدنشان شباهت زیادی به تهران پیدا كرده، اما با این حال، عاشق كتاب و ضربههای مضرابش بر چوگور و داستانهای عاشقانهاش را به همه برنامههای سرگرمكننده مرسوم در مراسم ازدواج ترجیح میدهند.
وقتی او میخواند و مینوازد همه روی زمین مینشینند و زانوها را در بغل میگیرند و محو داستانهای عاشقانه تركیاش میشوند چون زرگرها باور دارند كه این عشق است كه موجودات را به حركت وا میدارد.
زنی كه شوهرش میمیرد هرگز ازدواج نمیكند، مردی نیز كه همسر دارد هرگز به سراغ زنی دیگر نمیرود و اگر كسی خلاف كند، از روستا طرد میشود یعنی اگر چه جسمش در روستاست، اما كسی اعتنایی به او نمیكند.
این رسم زرگرهاست كه مردمش خیلی روی آن تعصب دارند. آنها نه اهل طلاقاند و نه اهل بیوفایی و خیانت؛ این هم یك رسم برآمده از ایل است.
در زرگر زیاد اتفاق افتاده كه زنی شوهرش را در جوانی از دست بدهد و چند بچه قد و نیمقد یتیم برایش بماند، اما این زنها هیچ وقت به فكر ازدواج دوباره نمیافتند و به پای بچههایی مینشینند كه از شوهر به جا ماندهاند؛ شاید برای اینكه میدانند تعصبات زندگی ایلی نمیگذارد آنها تنها و بیكس بمانند. مردهای زرگر هم برای ازدواج مجدد و چند همسری، مثل مردهای دیگر دنیا، توجیه نمیآورند چون زرگر بودن به آنها، وفاداری را دیكته میكند. با اینكه جوانهای زرگر از لباس پوشیدن و آب و رنگ زندگی تهرانیها تقلید میكنند، اما عقایدشان هنوز زرگری است. آنها به باورهای قومیشان احترام میگذارند و با اینكه كمتر از گذشته با همروستاییانشان وصلت میكنند، اما از زبان و خط و اصالتشان همچنان دفاع میكنند.
سرهنگ میگوید جوانهای زرگر چون از بیماریهای ارثی و مادرزادی میترسند كمتر با دختران و پسران هم روستا ازدواج میكنند، اما حتی وقتی با غریبهها وصلت میكنند باز هم از زبان رومانو حفاظت كرده و نسل به نسل منتقلش میكنند. افتخار سرهنگ به این است كه زرگر تنها روستای رومانوزبان ایران است كه زبان زرگری را زنده نگه داشته و سرنوشتش مثل نسل فراموش شده رومانوها در شهریار، قوچان، بیلهسوار و خوی نشده است.
با اینكه افسانهها، زرگرها را به سرزمینهای دور و نزدیك نسبت میدهد و آنها را به نقاطی از اروپا مربوط میكند، اما با این حال آنها عاشق ایرانند و خودشان را ایرانی میدانند.